آبدهنم رو قورت میدم. ته گلوم میسوزه. نگران نمیشم که مریض شده باشم، چون با یه چای لبسوز درست میشه، شاید هم یه لیوان شیر گرم.
میرم پشت پنجره. زمین خیسه. دیشب صدای بارون رو شنیدم.
پنجره رو باز میکنم و تا میتونم مشامم رو از بوی خاک پر میکنم. این بوی دلپذیر این موقع صبح حالم رو خوب میکنه. شیر آب رو باز میکنم و صورتم رو میشورم.
به ساعت نگاه می کنم. زمان بدجوری دویده! بوی خاک خیس چنان مستم کرد که زمان از دستم رفت! الآن معلم میآد سر کلاس آنلاین و من هنوز توی افکارم غرقم!
فرشته ساسانیان
۱۳ساله از تهران
ساعت حدود پنج صبحه. چشمهام باز نمیشه. فکر کنم گردنم از بالش افتاده، چون دردش بدجوری اذیتم میکنه. وقتی پتو رو میزنم کنار، سردم میشه.
کد خبر 596352
نظر شما